بنيتابنيتا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

بنيتا

براى همه وجودم....

دختر كه داشته باشي انگار خودت را با دست خودت پرورش ميدهي... انگار مادري را از كودكي تجربه ميكني... دختر است ، از كودكي آفريده شده براي مادري ،آن هنگام كه عاشقانه موهاي عروسكش را شانه ميزند و قربان صدقه هاي مادرانه اش را نثار عروسكش ميكند،لالايي برايش ميخواند و به رويش ميخندد... دختر است ،آفريده شده تا از كودكي از عزيزانش مراقبت كند،آن هنگام كه خسته از مشغله هاي روزانه كنارت مي نشيند و دستهايت را با دستهاي كوچكش نوازش ميكند... وقتي حتي نه پدر و نه همسر دردت را نمي فهمند ،به چشمهايت خيره ميشود و مي گويد :مامان چرا خوشحال نيستي ؟! دختر كه داشته باشي بايد غمت را پنهان كني،بغضت را فرو بري و بخندي،راحت با غمت مي شكند...او مادر آينده است بايد ياد ...
24 فروردين 1394

روز مادر مبارك

" تقدیم به همه مادران دنیا " در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم ، مادرم مرا بوسید و گفت : نمی توانی عزیزم ! گفتم می توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم. مادر گفت یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.. نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ،ولی خوب که فکر می کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم.. بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد... سالها گذشت و یکی آمد... یکی که تمام جان من بو...
24 فروردين 1394

نوروز ٩٤

سال نو مبارك  سال قبل با تمام فراز و نشيبش تموم شد  اميدوارم كه امسال ،سال بسيار خوبى باشه براى همه  موقع تحويل سال كه خواب بودى ،ولى چند لحظه بعدش بيدار شدى و به خاطر سرماخوردگى كه داشتى به شدت بى قرارى و گريه كردى ،تقريبا يه ساعت طول كشيد تا اروم بشى و بخوابى  اميدوارم امسال ديگه هيچوقت سرما نخورى ،گريه هاتم كم بشه ، حاضر نشدى هيچ عكسى هم بگيرى كنار سفره هفت سين    اين سبزه هم هديه خاله نگين و خاله ساراى عزيز      ...
3 فروردين 1394

دايى و مشهد .....

دايى جون قرار بودبياد و ما هم كلى برنامه ريزى كرده بوديم براى زمانيكه دايى ميادولى .....    ولى دايى همه رو غافلگير كرد و تقريبا دوهفته زودتر از زمانيكه گفته بود اومد ،  باباجون كه وقتى در رو باز كرده بود ،داشت به دايى نگاه ميكرد ولى انگار نميبيندش ، تقريبا دايى چند بار گفت بابا منم ،تا باباجون متوجه شد ،البته ما كه اونجا نبوديم ولى فيلمش رو ديديم ،من كه وقتى فيلمو ديدم هم گريه ميكردم ، هم ميخنديدم ، ولى دايى جون خواهشا ديگه اينجورى غافلگير نكن ،خب ادم شوك ميشه ، خلاصه تمام كاسه و كوزه مون بهم ريخت ،و يه مسافرت غافلگيرانه هم برامون پيش اومد  ما كه داشتيم خودمون رو براى رفتن به جش...
2 فروردين 1394

ترم دوم

سلااااام بازم تنبلى كردم و نتونستم به موقع بنويسم ، البته تنبلى كه نه اصلا وقت نكردم توى اين مدت ،ترم دوم كلاسهات رو رفتيم ، خيلى خوبه ،شما هم بيشتر با محيط اشنا شدى و سر كلاس راحت هستى ،جلسه ى اب بازى خيلى خيلى بهت خوش گذشت و حسابى هيجان زده شده بودى و مرتب جيغ ميكشيدى وميخنديدى  د دو تا جمله تو اين ترم ياد گرفتى ،البته بجز شعرها و شمارش اعدادكه مسلط شدى Brid can fly fish can swim   ...
2 فروردين 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بنيتا می باشد